سیداحمد آقا بعد از رحلت امام (س)، پنجشنبهها یا روزهایی که مناسبت خاصی داشت در مرقد مطهر نماز میخواندند و با دوستان به بحث و گفتوگو مینشستند و سپس به سمت جماران حرکت می کردند. شبی حاج احمد آقا از دوستانشان درباره یک فردی پرسید که آن فرد فوت شده بود. حاضرین ابراز بیاطلاعی کردند اما سید احمد آقا بیشتر از آن فرد پرسید تا جایی که گفت هر طور شده همسر این فرد را پیدا کنید و او را به جماران بیاورید. با هر سختی که بود همسر آن مرحوم را پیدا کردیم و نزد سید احمد آقا آوردیم. حاجآقا به هرکس که در آن اتاق بود گفت که آنجا را ترک کنند و بعد از آن خانوم عذرخواهی کردند که به دلیل مشغله و کار زیاد نتوانستند احوال وی و خانوادهاش را جویا شوند و از حال و روز زندگیاش پرسید که یکدفعه آن خانوم به گریه و زاری افتاد. حاج آقا فکر کردند که آن زن ناراحت شده و حس تحقیر به وی دست داده. سید احمد آقا کمی سکوت کردند تا حال آن خانوم روبهراه شود. بعد از چند لحظه آن خانوم شروع به صحبت کرد و گفت: دیشب زمانی که شما نماز جماعت را به پا داشتید من هم آنجا بودم و پشت سر شما نماز خواندم بعد از اینکه شما رفتید من بر سر مزار امام (س) رفتم و گریه و زاری کردم و از ایشان خواستم تا برای من کاری بکنند تا اوضاع بد من سر و سامان بگیرد. فشار مالی روی خانواده من زیاد است و فرزندانم همه بیکار هستند و به هر کدام از آشنایان هم که می گویم، اعتنا نمیکند و می گوید از امامت این چیزها را بخواه و من هم دیشب از آن بزرگوار خواستم و امروز شما مرا احضار کردید. رابطه قلبی امام (س) و سید احمد بسیار نزدیک بود به صورتی که نمونه این قبیل اتفاقات بسیار زیاد میافتاد
.