پيام دوستان
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 11:5 عصر
كيوان گيتي نژاد و
آنان که خاک را به نظر کيميا کنند آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند
كيوان گيتي نژاد و
عيدي مرا استراحتي در برزخ عطا کن حال که توان رفتن ندارم عيدي ام را خشکه حساب کن درد فراغ درد تنهايي مرا ذله کرده خواهشا کمي صبر از خدا برايم مطالبه کن عاشقي ادعاي بزرگي لود ولي تقصير من چيست ؟ااين زجه دل بود که بر پا و دل و سر جاي خوش کرد ما را به دلبري عطايي از خزانه عشق ولايي عشق ازلي.خدايا عاقبت ام را آن کن که به خيري اصلي ترين معبر به سوي عالم عشق و عطاي اللهي در آن پيدا و مشهوده
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 12:14 صبح
من بگم ندارم دروغ گفتم ولي باهاش ياد گرفتم چگونه راه بيام آخه چاره اي ندارم مگر مي تونم کاري کنم نه نمي تونم فقط آرزو کنم و گه گاه خوابي ببينم مگر روياهام جواب گوي اين التهاب ايام عمرم بشن وگرنه ديگه کاري آرم ساخته نيست گاهي آدما بائو قبول کنند که ديگه تموم شده بنيه اشون و بايد منتظر معجزه باشند و اميدوار
آقاجون امام رضا يادت به گوشوارههاي هاي کشيده از گوش خواهرت رقيه قسم ات دادم و شهيد شيرودي واسطه نهادم اگر مي داني که مي داني بدان والله مي خواهم جبران تمامي گذشته ام را عينيت دهم مب خواهم آبروي دوباره برگشته ام را به توفيق دعا و خواست و شفاعت شما نزد خدا و ثمرات شجره طيبه تون اينبار مثل
كيوان گيتي نژاد و
103/1/1
كيوان گيتي نژاد و
102/12/8
كيوان گيتي نژاد و
102/12/4
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
من ديوانه عشق ليلي بودم دم از زليخا ميزدم دانم ليلي را به آوردم به کف به روي شن هاي درياي عطوفت مهر به ولايت اما يوسف من همچنان اکسير به لب دارد و جان من انفاس الهيت مي گيرد ز دين بزم اي يار مرا ديوانه خواستي و مست و خراباتي شدم از ديوانگي پر زدم و گم در تو شدم حال مي ميرم از مرگ شهيد زنده ميشوم تا در صحراي احمر بر سر آن ديار خاطره ها حر ابن الرياحي استا.
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
ستاره ها امشب با هم مهماني از نور دارند انوار تجلي بخش ولايت بر سر مالک اشتر چه حالي دارد هر که را در بزم ولايت نکوست امشب بر تخت ياري اشتر به پا خواسته است و ره ياري مالک را در قرآنهاي پاي نيزه تا يک شمشير فاصله تا معاويه را امروز سربازان حيدر به قصد ياري اش آمده اند اي خوارج بدانيد مالک اشتر تنها نيست و اين نسل اشتر بيشمار دارد لبيک يا حيدر
لشکرهاي ام از آن است که بميرم و آرزوي شهادت بماند به دلم مگر ميشود ناجي من سيد علي قصدشهادتم را ناديده انگارد مگر استاد سيد مجتبي مرا از جرعه اکسير شهادت نداد جرعه اي با عشق؟مگر الم بر دستش نبود مرا اولين سوار عازم ميدان با خوکان صهيونيست به جنگ مگر پيکرم را ولي خدا نگرفت به زانو براي جان دادن پيش از شهادتم خدايا جز شهادت نده مرا حال دگر
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
مادر ماه آنجاست که رخ مته يار از آنجا مي تپد و عيان ميشود راز دو عالم در چهره ماه ولي خدا امام مطلق سيد علي س روشن و منور به تابش ميرسد مادري که جني ماه است همان کوثر جنت است که شيره وجودي اهل بيت النبوه و امامت و اولي لامر منکم در روانشان جاري است خوشا به دل عاشق که رخ ماه و مازاد والايش سيد علي س چشم او را منور کرده است
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
وطن فروش همان ايست که از ناموس فروشي آغاز و به وطن فروشي به نقطه دشمن ميهن تنزل ني کنند ولي آنچه وطن فروشي در برابر اش موميست ميان دو انگشت ولي خدا و نائب بر حق حضرت وليعصر عج را دشمني و ستم و عدم ياري او در برابر ستمکاران و کفار بلاخص شيطان بزرگ و صهيونيست جهاني ست اين درجه از خودفروشي با به درک واصل شدن اموالش هم پاک نميشود
ولي خدا رو فروختن درد بيشتري دارد وطن خدا بي ولي خدا دوزار ارزش مادي نداره اونجا خاک من که پدرم و خانوادم و اونجا در پناه خودش گرفته وطن هرکس اعتقادات اون فرد وطن فروشي پس با اعتقادات ما درگيره و بايد ديد هرکس با اعتقاداتش چقدر صادق و چقدر درگير اين و آن ميشه وگرنه خاک همه جا هست اون ايمان و اون ذات آدما بليد ديد به کدامين خاک گره خورده
+
[تلگرام]
تو مطلع شعري من بيت آخِرم
لبخند ميزني باور نميکني
تو ميهماني و من يک مسافِرم
حرفي نميزني باور نميکني
يک عمر مومني صد دل کافِرم
اخمي ميکني باور نميکني
يک ماه سرديُ، يک فصل گرمترم
فکري نميکني باور نميکني
يک جان عذابمو ني عقل در سرم
پلکي نميزني باور نميکني
غمبار اشکمُ سرمست خنده اي
جيغي نمي کشي باور نميکني
يک شب ميروي صبح ش جنازه ام
باور نميکنم باور ميکني
پاييز98 #آببر
my writings
102/11/9
سلام ممنون/ مادر هماي عزيز يک شاعر و يا يک نويسنده در ذهنش بايد مخاطب هاي گوناگوني داشته باشه / جناب تبريزي قطعا به ناموزون بودن شعر آگاهم و فقط از روي دوست داشتن و فاصله نيفتادن با شعر و فرهنگ اين چند سطر رو روي کاغذ آوردم قطعا اين فيد در مقابل اشعار وزين هم بلاگي هاي جان بسيار ارزش کمتري دارد
+
786
*سلام بر عزيزان پارسي
تو اين دنياي مجازي اگه يه جا باشه
که توش روح احساس وجود داره،
اونجا پارسي بلاگ
پارسي با احساس و عشق
تک تک عزيزان تبديل به يه
درخت تنومند شده.
قبل از تلگرام و واتساپ در اوج بود
شايد الان بخاطر کم لطفي
بعضي از دوستان نفسش بشماره افتاده.
اما اين درخت ريشه در دل و احساس
عزيزان پارسي داره*
#دوستان_پارسي_لطفا_برگرديد.@};-
مهرباني #
102/11/7
*786،دلم براي خاطرات با شما تنگ شده،براي اشک و لبخند هاي شما دلتنگ شده.نفس درخت پارسي بشماره افتاده.احساس من با عشق شما همسنگ شده*با صداي زيبا و دوست داشتني يکي از عزيزان ديار پارسي@};-
اگه مديران اينجا زحمتي مي کشيدند وامکانات پارسي راارتقا ميدادند واعضا حمايت وموردتوجه قرارمي گرفتند،واگريک صداي وتفکرحاکم درمديران پارسي به اعضا تحميل نمي شدوشايدم آزادي عمل بيشتري مي دادند،و....الان پارسي هم رونق داشت.#امين_يگانه
ديده اي که هميشه بود کنار جمع احساسات شما را به غمزه معشوق ناظر بود آشوب اش را با يک)شرمنده نفهميدم معني حرفاتون ولي خداوند به دلتون صبر بده))))ولي هرگز نپرسيد صبري که صابر نديده منصور چگونه تمنا نموده