سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یامقلب القلوب والابصار،یامدبراللیل والنهار،یامحول الحول والاحوال،حول حالنا الی احسن الحال

ایام ، سخن ز جان ما می گوید                                     نوروز هم از زبان ما می گوید

امسال بهارِ روضه فاطمیه است                                   دیوار و در از نهان ما می گوید

سلام علیکم

امسال هم با همه فراز ونشیبهای خودش به پایان رسید ودر آستانه سال نو قرار گرفتیم... نمی دونم چطور وبا چه وضعیتی امسال رو گذروندیم اما مهم اینست که یکسال دیگر از عمر ماگذشت اما بازهم چگونه وچطور وبا چه کیفیتی ،هرکس خودش میدونه واعمالش... اما مهم ترین حرفم اینجاست که یکسال از عمر ماگذشت وآقاومولامون نیومد... امسال نوروز مقارن شده است با ایام حزن واندوه آل الله (ایام فاطمیه) که برما وظیفه است که حرمت این ایام حزن واندوه راداشته باشیم چونکه ایام فاطمیه ریشه در اعتقادات ودین ومذهب ماداره وباید به این دیدنگاه کرد درست در ایامی که بی بی دوعالم زهرای مرضیه(س) در بستر بیماری که در نهایت منجر به شهادت این بزرگوار می گردد چطور می شود شادی کرد درحالی که حسینین(ع) وزینبین(س)در غم واندوه مادرشان قرار دارند و اول مظلوم عالم علی(ع) داغدار مصیبت همسرش قرارگرفته... ودر پایان امیدوارم که سال جدید سالی همراه با سلامتی وبهروزی،طراوت وشادکامی،عزت وکامیابی در پرتو الطاف خداوندی برای همه مردم ایران و همسنگرای عزیزم باشد و از خدای متعال خواستاریم که امسال را سال فرج مولای عزیزمان قراردهد و خواهانیم باخواندن دعای تحویل سال ، تحولی در باطن وظاهر ما قرار دهد...

دوستان فعلا یا علی

منبع:http://jannesaran.blogfa.com





      

سیداحمد آقا بعد از رحلت امام (س)، پنجشنبه‌ها یا روزهایی که مناسبت خاصی داشت در مرقد مطهر نماز می‌خواندند و با دوستان به بحث و گفت‌وگو می‌نشستند و سپس به سمت جماران حرکت می کردند. شبی حاج احمد آقا از دوستانشان درباره یک فردی پرسید که آن فرد فوت شده بود. حاضرین ابراز بی‌اطلاعی کردند اما سید احمد آقا بیشتر از آن فرد پرسید تا جایی که گفت هر طور شده همسر این فرد را پیدا کنید و او را به جماران بیاورید. با هر سختی که بود همسر آن مرحوم را پیدا کردیم  و نزد سید احمد آقا آوردیم. حاج‌آقا به هرکس که در آن اتاق بود گفت که آنجا را ترک کنند و بعد از آن خانوم عذرخواهی کردند که به دلیل مشغله و کار زیاد نتوانستند احوال وی و خانواده‌اش را جویا شوند و از حال و روز زندگی‌اش پرسید که یکدفعه آن خانوم به گریه و زاری افتاد. حاج آقا فکر کردند که آن زن ناراحت شده و حس تحقیر به وی دست داده. سید احمد آقا کمی سکوت کردند تا حال آن خانوم روبه‌راه شود. بعد از چند لحظه آن خانوم شروع به صحبت کرد و گفت: دیشب زمانی که شما نماز جماعت را به پا داشتید من هم آنجا بودم و پشت سر شما نماز خواندم بعد از اینکه شما رفتید من بر سر مزار امام  (س) رفتم و گریه و زاری کردم و از ایشان خواستم تا برای من کاری بکنند تا اوضاع بد من سر و سامان بگیرد. فشار مالی روی خانواده من زیاد است و فرزندانم همه بیکار هستند و به هر کدام از آشنایان هم که می گویم، اعتنا نمی‌کند و می گوید از امامت این چیزها را بخواه و من هم دیشب از آن بزرگوار خواستم و امروز شما مرا احضار کردید. رابطه قلبی امام (س) و سید احمد بسیار نزدیک بود به صورتی که نمونه این قبیل اتفاقات بسیار زیاد می‌افتاد

افسران - یادی از یادگار امام (ره).





      

فردا مهمان ما هستی... آقای تونی می گوید: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشک می ریخت، علت را که پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می کنم چرا که خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می کنم و آن اینکه: در خواب بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیه) را دیدم که فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم تا وقتی که به سوی خدا پرواز کنم و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتیکه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی فرهیخته ، به سوی خدا پر کشید.

23اسفند سالروز شهادت سردار شهید عبدالحسین برونسی گرامی باد شادی روحش صلوات .

افسران - فردا مهمان ما هستی...





      

روستای قهرود از توابع شهرستان کاشان در سال 1336 پذیرای کودکی شد که پدرش جهت سالم ماندن او به آستان با کرامت حضرت عباس نذر کرد و مادر، اسم او را عباس نهاد. او در محیط ساده و باصفای روستا و جو مذهبی خانواده رشد کرد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. در آغاز سال سوم دبیرستان مجدداً به کاشان بازگشت و موفق به اخذ دیپلم در رشته نساجی گردید. دوران سربازی خود را در پادگان عباس‌آباد که در آن زمان فرماندهی حکومت نظامی تهران بود، گذراند. عباس از طریق ارتباط با برخی دوستان روحانی مبارز، با پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام فعالیت خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و در همین دوران توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. تا اینکه در پی فرمان امام خمینی (ره) او نیز از پادگان گریخت و در جمع مردم به مبارزات خود ادامه داد. هنگام ورود امام در کمیته استقبال، مسئولیت حفاظت و حراست از ایشان را به عهده گرفته در تصرف و خلع سلاح پادگان عباس‌آباد در 21 و 22 بهمن نقش مؤثری داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی در راه‌اندازی سپاه پاسداران کاشان پیشقدم شد و در اوایل سال 1358 به عضویت این نهاد مقدس درآمد. در فاصله کوتاهی مأمور به حفاظت از بیت امام در قم گردید و هنوز این مأموریت به پایان نرسیده بود که مسأله اغتشاش در ایرانشهر مطرح شد و در پی آن غائله کردستان او را با چهر ه واقعی جنگ آشنا کرد. عباس با استعفا از مسئولیتش در سپاه کاشان راهی کردستان شد و پس از مدتی سمت مسئول اطلاعات و عملیات پیرانشهر منصوب گردید. حاج عباس که لیاقت نظامی خود را به فرماندهان از جمله حاج احمد متوسلیان نشان داده بود پس از شکل‌گیری تیپ 27 محمد رسول الله (ص) راهی جنوب شد و به سمت عنوان مسئول اطلاعات- عملیات تیپ انتخاب گردید. او در عملیات ظفرآفرین فتح‌المبین از ناحیه پا به شدت مجروح گشت و در خرداد ماه سال 1361 زمانیکه حملات اسرائیل به لبنان اوج گرفت، همراه سایر دوستان برای حمایت به کشورهای سوریه و لبنان عزیمت کرد و پس از بازگشت به وطن در مهرماه همان سال به سنت نبوی جامه عمل پوشاند و ازدواج کرد که حاصل آن یادگاری به نام داوود است. در تمامی صحنه‌های نبرد، سربازی لایق بود و پس از عملیات خیبر (شهادت حاج همت) به فرماندهی لشگر 27 محمد رسول الله منصوب شد. سرانجام در روز 24/12/1363 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش با آب دجله وضو ساخت و نماز عشق را به قد قامت شهادت ایستاد.

http://cdn.asriran.com/files/fa/news/1392/12/22/340907_274.jpg





      

افسران - در همین شهر ...


و همچنان در همین شهر،
کنار ما زندگی می کنه و با هر بار موجی شدن فقط زورش به خودش می رسه.

به نقل از افسران





      
   1   2   3   4      >